سلام🤗 ایده ای ندارم چی شد که این نوشته شد ولی مطمئنم قرار بود بازیابی ضرب المثل بالا باشه 😅 حمایتم کن دیگه باشه؟ 🥲🤍
کنیچیوا من هینا هستم امیدوارم حالتون خوب باشه این انشا رو برای امتحان انشا ترم اول نوشتم 🙆🏻♀️ ببخشید که یه مدت نبودم آخه کلا انرژیم گرفته شده بود و شما هم طبق معمول بهم انرژی ندادین 🥲🥀
سلام من هینا هستم 🙆🏻♀️🤍 خلاصه لایک کنید کامنت بزارید تا براتون بنویسم و همین دیگه. برید ادامه مطلب.
سلام امروز میخوام یه انیمه ترسناک معرفی کنم. اسمش «مهمانی جنازه ها» هست. 4 قسمت نیم ساعته داره و بنظرم اگه با دید انتقادی بهش نگاه نکید میتونه ترسناک بشه حقیقتا نمیخوام توضیحات اولش رو بدم که میدونم منطقی نیست اما حس میکنم اگه داستان انیمه رو بگم دیگه جذابیتش رو از دست میده خلاصه اگه دلتون میخواد یه انیمه جذاب و هیجان انگیز که دیدنش وقت زیادی هم نخواد ببینید این انیمه رو پیشنهاد میکنم ولی اگه میترسید یا قلبتون ضعیفه خب... نبینیدش 🙆🏻♀️
هنوز باورم نمیشه چرا با اینکه میدونستی همه چیزمی رفتی؟! میخندم که کسی اشکامو نبینه چون میدونم این اتفاق دست تو نبوده 🥲🥀
روحت شاد آسوما سنسه از اون بالا هوامونو داشته باش
این پست رومخصوص اونایی گذاشتم که دوست دارن بدونن انیمه از نظر ما اوتاکو ها چه شکلیه در واقع یه کوچولو واردش شدم اما اگه دوست دارین کامل در مورد انیمه با زبان عامیانه و راحت براتون پست بزارم حمایتم کنید این پستو لایک کنید کامنت بزارین که انیمه برای شما چجوریه شاید یه نفرو تحت تاثیر قرار داد خب بسه دیگه برید ادامه مطلب
واقعا ممنونم از حمایت هاتون خیلی بهم انرژی میده 🥰♥ لطفا همچنان پستامو بخونین و منتظر پستای بعدیم باشین اگه بهم تو کامنتا موضوع بدین براتون مینویسم 🙃💖
سلام هینا هستم که در حال حاضر بدون هیچ حمایتی دارم ادامه میدم 😅💔 لطفا حمایتم کنید تورو خدا 🥺🙏🏻 مرسی که پستمو میخونی کامنت بزارین لایک کنید و دنبالم کنید و طبق معمول اگه برام تو کامنتا موضوع بزارید براتون مینویسم که البته شما که هیچوقت این کارو نمیکنید 😥💔 ولی باز من پر قدرت براتون پست میزارم 🥰♥
کنیچیوا من هینا هستم خوشحالم که دارید پستمو میخونید لطفا حمایتم کنید بهتون نیاز دارم 🥺🙏🏻 اگه بهم تو کانتا موضوع بدین براتون مینویسم پس منتظر پستای بعدیم باشین 🥰♥
هینا نشسته بود و منتظر بود معلم بیاد تو کلاس، توی افکارش غرق شده بود که دید توی کلاس همهمه شده براش سوال پیش اومد که چه اتفاقی افتاده 🤷🏻♀️. دقت کرد و دید دور میز معلم شلوغه بعد شنید که بچه ها دارن در مورد پته دوزی حرف میزنن و فهمید معلم داره پته میدوزه🧶 بنظر هینا جالب اومد اما علاقه ای به بلند شدن و رفتن پیش معلم نداشت در واقع خسته تر اون بود که بتونه بلند شه 😪.
سلام من هینا هستم ✌🏻🙃
خوشحالم که پستامو میخونی اگه دوست داشتی برام کامنت بزار تا برات یه داستان کوتاه بنویسم 🥰
منتظر پستای بعدیم باشین 💜
او صندلی آخر کنار پنجره مینشست، فکر نمیکرد کارکتر اصلی زندگی اش است و داشت خوراکی میخورد و بقیه بچه ها حتی بهش نگاه نمیکردند. مطمئن نیستم که داشتند روی درس تمرکز میکردند یا از قصد به او توجه نمیکردند البته که توقع زیادی هم نمیشد داشت.
دختر وقتی خوراکی اش را تمام کرد بلند شد و بیرون از کلاس رفت، حرف ها توی ذهنش میچرخید؛